عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, :: 21:5 :: نويسنده : ستایش
عاقبت رفت.. بدون رضایت من رفت تا شاید کس دیگه ای رو واسه پر کردن تنهایی هاش انتخاب کنه. رفت و حتی پشت سرش هم نگاه نکرد تا مبادا یه وقت شاهد جون کندن من باشه و دلش بسوزه و بازم بخواد از سر دلسوزی هم که شده منو تحمل کنه.. شاید من هم باید ازش انتقام میگرفتم اما من آدم این کار نبودم.. من دلمو باهاش معامله کرده بودم.. بهر حال یه طرف این رابطه اون بود..با نبودنش ساختم و در عوض خودم سوختم..آتش خاطراتشو به جون خریدم و رفتم کنار تا مزاحمش نشم.. کسی که طاقت یه لحظه ناراحتیشو نداشتم توی بدترین شرایط تنهام گذاشت و حتی یه دلجویی هم ازم نکرد.. اینقدر معرفت نداشت که وقت رفتن بشینه جلوم و آرومم کنه و حداقل با دلی آروم منو بزاره کنار.. با پررویی تمام بهم گفت " عشق پوچه" و به همین راحتی مهر تاییدی زد بر جداییمون و رفت.. میتونست با یه آف ازم دلجویی کنه.. .. اما همین هم ازم دریغ کرد.. اینقدر داشت با احتیاط راه میرفت و از من دوری میکرد که حتی میترسید گوشه دامنش به من بخوره..رفت و تنهام گذاشت.. و اما.. عاقبت گذشت آنچه گذشت..مطمئنا تا آخر عمر نخواهم بخشید..امیدوارم جزای کارت رو ببینی..تو نظام هستی تنها چیزی که بخشیدنی نیست حق الناس هست..اگه من خطری برای زندگیت ایجاد نکردم بخاطر اعتقاد به همین اصل بود..ولی وای اگر از پی امروز بود فردایی... چند روز پیش وقتی داشتم با دوستت چت میکردم بدون مقدمه ازم پرسید:آیا نفرینت کردم یا نه؟؟؟
بگذریم... تاوان دل شکسته منو خواهی داد.. بدرود... نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||
|